خلاصه رمان دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم

خلاصه رمان دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم

خلاصه و بررسی مجموعه شعر دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم اثر محمدکریم مبشری نیا

مجموعه شعر دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم اثر محمدکریم مبشری نیا، با وجود اینکه گاهی با عنوان رمان جستجو می شود، در واقع گنجینه ای از ۳۱ قطعه شعر کوتاه و عمیق است که هر علاقه مند به ادبیات معاصر را به دنیای تفکر و احساس شاعرانه خود دعوت می کند. این اثر نه تنها دریچه ای به جهان بینی خاص مبشری نیا باز می کند، بلکه با مضامین فلسفی و عاشقانه خود، تجربه تأمل برانگیزی را برای خواننده به ارمغان می آورد.

این مجموعه، اثری است که در کارنامه ادبی محمدکریم مبشری نیا جایگاه ویژه ای دارد و به عنوان یک مجموعه شعر عاشقانه و فلسفی، مخاطب را به سفری درونی می برد. این سفر دربرگیرنده مضامینی چون عشق، تنهایی، زندگی، مرگ و ابهامات هستی است که با زبانی گیرا و تصاویری بدیع، نقش می بندد. هدف این مقاله، ارائه یک خلاصه مضمونی جامع و معرفی عمیق از این مجموعه شعر است تا خوانندگان با ابعاد گوناگون آن آشنا شوند و تشویق به تجربه بی واسطه خواندن این اثر شوند.

نگاهی به زندگی و کارنامه ادبی محمدکریم مبشری نیا

محمدکریم مبشری نیا، شاعری از دیار بروجرد، در یکم خرداد سال ۱۳۴۳ خورشیدی چشم به جهان گشود. او نه تنها یک شاعر برجسته است، بلکه به عنوان مدیر مسئول و یکی از اعضای فعال انجمن ادبی زمزمه های بامداد بروجرد، نقش مهمی در فضای فرهنگی و ادبی شهر خود ایفا کرده است. مسیر شاعری او از سن ۱۴ سالگی آغاز شد و در ۲۲ سالگی به صورت جدی و حرفه ای به آن پرداخت. این تعهد و پشتکار، در ۲۵ سالگی به ثمر نشست و اولین مجموعه شعرش با نام «بامداد» منتشر شد.

جهان بینی مبشری نیا در اشعارش، حاصل سال ها تجربه و تأمل در زندگی است. او با نشریات معتبر ادبی چون دنیای سخن، آدینه و عصر پنج شنبه همکاری داشته که نشان دهنده اعتبار و جایگاه او در عرصه ادبیات معاصر ایران است. آثار او اغلب با زبانی تأمل برانگیز و تصاویری عمیق، به دغدغه های وجودی انسان می پردازند. او نه تنها شاعر لحظات عاشقانه، بلکه فیلسوفی است که در قالب کلمات، به جستجوی معنای حیات، مرگ و پیچیدگی های روح انسان می پردازد.

کتاب شناسی و آثار دیگر محمدکریم مبشری نیا

محمدکریم مبشری نیا در طول سالیان فعالیت ادبی خود، مجموعه های شعری متعددی منتشر کرده که هر یک، وجهی از جهان بینی و سبک شعری او را به نمایش می گذارند. نگاهی به این آثار، به خواننده کمک می کند تا سیر تحول فکری و زبانی او را بهتر درک کند:

  • بامداد
  • گوهران
  • پاپریک
  • شعرهایم را روی ماه می نویسم برای دختران…
  • والانس مرگ
  • من از بیراهه های شعر به دنیا آمدم
  • آذرخش
  • شب با تو بیگانه است
  • گاهی وقت ها چشمانت را گریسته ام

مجموعه شعر دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم نیز در کنار این آثار، جایگاهی ویژه دارد و به عنوان اثری که ابعاد عمیق تری از دغدغه های او را بازتاب می دهد، از اهمیت بالایی برخوردار است.

معرفی جامع مجموعه شعر دلم نمی آید…

دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم، نه تنها یک عنوان، بلکه دعوتی است به کشف لایه های پنهان وجود و احساس. این مجموعه شعر، گویی دفترچه ای است از لحظات ناب و پر از تفکر یک شاعر که زندگی، عشق و مرگ را با نگاهی خاص تجربه کرده است. اطلاعات کامل این اثر می تواند راهنمای خوبی برای علاقه مندان به ادبیات و شعر عاشقانه محمدکریم مبشری نیا باشد.

شناسنامه کامل اثر

برای آشنایی بیشتر با این اثر، مشخصات آن را در جدول زیر می توان مشاهده کرد:

مشخصه توضیح
نام کامل کتاب دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم
نویسنده محمدکریم مبشری نیا
ناشر انتشارات پرسمان
سال انتشار ۱۳۹۳
فرمت و تعداد صفحات EPUB، ۸۳ صفحه
زبان فارسی
شابک 978-600-187-142-9
ژانر مجموعه شعر کوتاه عاشقانه و فلسفی

عنوان کتاب: رمزگشایی از عمق یک بیان

عنوان دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم به خودی خود، یک شعر است؛ شعری کوتاه، پر از ابهام و دعوت کننده. این عنوان نه تنها کنجکاوی مخاطب را برمی انگیزد، بلکه به گونه ای غیرمستقیم، به مضامین اصلی مجموعه نیز اشاره می کند. عبارت «دلم نمی آید» حسی از وابستگی، عشق عمیق و عدم تمایل به جدایی را القا می کند. در مقابل، «اندیشه ی جنازه ها» بلافاصله ذهن را به سوی مرگ، فنا و نیستی سوق می دهد.

این تضاد در کنار هم، تصویری از عشقی را می سازد که حتی در مواجهه با فنا و زوال نیز، از دست نمی کشد. گویی شاعر می خواهد بگوید که پیوند احساسی او با معشوق یا حتی با نفس زندگی، آنقدر قوی است که حتی اندیشه مرگ نیز نمی تواند آن را در هم بشکند. این عنوان، کلیدی برای ورود به فضای فکری محمدکریم مبشری نیا است؛ فضایی که در آن عشق و مرگ، دو روی یک سکه هستند و در هم تنیده می شوند تا معنای عمیق تری از وجود را آشکار کنند. با بررسی شعر محمدکریم مبشری نیا در این مجموعه، می توان دریافت که عنوان چقدر با محتوای درونی اشعار همخوانی دارد و به نوعی تحلیل شعر محمدکریم مبشری نیا را از همان ابتدا آغاز می کند.

خلاصه مضمونی و تحلیل محتوایی اشعار

اشعار مجموعه شعر دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم، سرشار از مضامین عمیق و تأمل برانگیزی هستند که خواننده را به سفری درونی دعوت می کنند. هر شعر، قطعه ای از یک پازل بزرگ تر است که جهان بینی پیچیده و چندلایه شاعر را به تصویر می کشد.

مضامین اصلی و تکرارشونده

عشق در مواجهه با نیستی

یکی از برجسته ترین مضامین در این مجموعه، مفهوم عشق است که همواره در کنار سایه مرگ و نیستی قرار می گیرد. این عشق نه تنها جنبه های از دست رفته و حسرت بار دارد، بلکه گاهی نور امیدی را در دل تاریکی ها روشن می کند. شاعر به گونه ای ظریف، پیوند میان عشق و فنا را به تصویر می کشد؛ عشقی که حتی با وجود آگاهی از پایانی محتوم، دست از تلاش برای بقا و معنابخشی برنمی دارد. گویی عشق، تنها راه مقابله با اندیشه زوال است و در همین تلاقی، ارزش حقیقی خود را نشان می دهد.

تنهایی و رهایی

احساس عمیق تنهایی، بخش جدایی ناپذیری از تجربه انسان معاصر است و مبشری نیا به زیبایی این حس را در اشعارش منعکس می کند. این تنهایی گاه پذیرفته می شود و گاه جستجویی برای رهایی از آن آغاز می شود. اشعار او، نه تنها تلخی تنهایی را به تصویر می کشند، بلکه می توانند حس رهایی در پذیرش تنهایی یا حتی یافتن آزادی در میان محدودیت ها را نیز القا کنند. در این تنهایی، نوعی خودشناسی و بازگشت به خویشتن نهفته است که برای خواننده نیز می تواند تجربه ای عمیق باشد.

فلسفه زندگی و مرگ

دغدغه های وجودی شاعر در این مجموعه، پیرامون مفاهیم بنیادی زندگی، فنا، و بقا شکل می گیرد. اشعار اشعار محمدکریم مبشری نیا پر از سؤالاتی درباره معنای حیات و ماهیت مرگ هستند. این تأملات فلسفی، خواننده را نیز به فکر وامی دارد و او را با پرسش های بی انتهای وجود درگیر می کند. گاهی مرگ به عنوان یک حقیقت اجتناب ناپذیر و گاه به عنوان نقطه آغازی برای تأملات جدید به تصویر کشیده می شود. این رویکرد، به مجموعه شعر دلم نمی آید… عمق و لایه های فکری بیشتری می بخشد.

زبان و محدودیت های آن

شاعر در این مجموعه، گاه بر قدرت و ضعف کلمات در بیان احساسات و مفاهیم عمیق تأمل می کند. او می داند که زبان، با همه وسعتش، گاهی در برابر عظمت احساس و اندیشه، ناتوان می ماند. این تأمل بر ماهیت خود زبان، یکی از ویژگی های منحصربه فرد این مجموعه است که به آن بُعدی متاادبی می بخشد و خواننده را به درک پیچیدگی های فرآیند خلاقیت و بیان هنری دعوت می کند. مضامین شعر معاصر اغلب به این جنبه ها توجه دارند و این موضوع در اشعار مبشری نیا نیز به خوبی نمایان است.

طبیعت و شهر در شعر مبشری نیا

در اشعار محمدکریم مبشری نیا، طبیعت و شهر به عنوان بستری برای بروز احساسات و تأملات فلسفی عمل می کنند. گاهی تصویر پنجره و خیابان گوگردی به یاد می آید که حس غبارآلودگی و صنعتی شدن را به شهر می دهد. گاهی نیز عناصر طبیعی مانند باران و دریا، استعاره ای برای مفاهیم درونی و عمیق شاعر می شوند. این تلفیق هوشمندانه از عناصر طبیعی و شهری، به اشعار او رنگ و بوی خاصی می بخشد و آنها را برای خواننده ملموس تر می سازد. به عنوان مثال، در یکی از اشعار آمده است:

هنوز بوی پنجره از رنگ سربی خیابان گوگردی است

این جمله، نه تنها تصویری از یک فضای شهری را به ذهن می آورد، بلکه حسی از خفقان و دلتنگی را نیز منتقل می کند.

ویژگی های سبکی و زبانی

ساختار و فرم

بیشتر اشعار این مجموعه در قالب شعر سپید و آزاد سروده شده اند. این انتخاب فرمی به شاعر اجازه می دهد تا بدون محدودیت های وزنی و قافیه، به بیان آزادانه احساسات و افکار خود بپردازد. کوتاهی اشعار و ایجاز در بیان، از دیگر ویژگی های ساختاری است که هر شعر را به یک لحظه ناب و متراکم از حس و اندیشه تبدیل می کند.

لحن و بلاغت

لحن اشعار، تأمل برانگیز و گاهی تلخ است، اما در دل این تلخی، رگه هایی از امید و جستجوی معنا نیز به چشم می خورد. شاعر با استفاده از استعارات بدیع و تصاویر غنی، به اشعارش عمق و زیبایی می بخشد. بلاغت در زبان او، نه از طریق تصنع، بلکه از طریق انتخابی دقیق و حساب شده از کلمات و ترکیب های خاص بروز پیدا می کند که به شعر کوتاه عاشقانه فارسی او جلوه ای خاص می بخشد.

تصویرسازی

یکی از نقاط قوت مبشری نیا، قدرت او در خلق تصاویر ذهنی قوی است. او با کلمات خود، صحنه ها و احساساتی را می آفریند که خواننده را به طور کامل درگیر می کند. این تصاویر، نه تنها زیبا هستند، بلکه اغلب به عنوان ابزاری برای بیان مفاهیم فلسفی و عاطفی عمیق تر به کار می روند. از سیاهی هایی که سیاهی را سیاه تر می کنند تا قبرستانی که شب ها مست می کند و زیر گریه می زند، هر تصویر، خود دنیایی از معنا را در بر دارد.

موسیقی درونی شعر

با وجود اینکه اشعار در قالب آزاد سروده شده اند، اما موسیقی درونی قوی و دلنشینی در آن ها جریان دارد. این موسیقی، حاصل انتخاب واژگان، تکرار برخی آواها و ایجاد ریتمی طبیعی است که از دل معنا و حس شعر برمی خیزد. این آهنگ کلمات، خواننده را با خود همراه می کند و تجربه ای شنیداری را نیز در کنار تجربه بصری و معنایی فراهم می آورد.

گزیده اشعار منتخب و تحلیل آنها

برای درک بهتر جهان بینی محمدکریم مبشری نیا و آشنایی با سبک خاص او، گزیده ای از اشعار مجموعه دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم را انتخاب کرده ایم. این اشعار، نماینده خوبی از مضامین و ویژگی های سبکی شاعر هستند و هر یک، دریچه ای به عمق احساس و تفکر او می گشایند.

شعر اول


امروز خم شدم
و در گوش نوزادی
که مرده به دنیا آمده بود
آهسته گفتم:
– بخواب که چیزی از دست نداده ای!.

این شعر کوتاه و تکان دهنده، به طرزی عمیق به مفهوم مرگ و زندگی می پردازد. لحن شاعر، ترکیبی از تلخی و همدردی است. با گفتن چیزی از دست نداده ای، شاعر گویی به ناکامی ها و سختی های زندگی اشاره می کند و به نوعی مرگ را، در بدو تولد، رهایی از این دردها می داند. این شعر، خواننده را به تفکر درباره ارزش زندگی و ماهیت رنج و آرامش فرامی خواند و حس عمیقی از فلسفه هستی را در دل خود جای داده است.

شعر دوم


دست هایم به اسارت
چشم هایم زندانی
زبانم از آن شما
به شنیدن نیازی نیست
فقط کاری به رویاهایم نداشته باشید.

این قطعه، تصویری روشن از تنهایی و ناتوانی در بیان را به نمایش می گذارد. شاعر احساس می کند که تمام وجودش در قید و بند است و توانایی ابراز خود را ندارد، اما در این میان، رویاها تنها پناهگاه و قلمرویی هستند که هیچکس نمی تواند به آن ها دسترسی پیدا کند. این شعر، فریادی از درون برای حفظ آخرین پاره های آزادی و هویت شخصی است و تأکیدی بر اهمیت دنیای درون و خیال.

شعر سوم


زندگی را باید دزدید
در خلوتی که
هیچکس نیست.

این شعر، یکی از برجسته ترین نمونه های ایجاز و عمق در کلام مبشری نیا است. مفهوم دزدیدن زندگی، نه به معنای جرم و گناه، بلکه به معنای چنگ زدن به لحظات ناب و خالص، دور از نگاه ها و قضاوت ها تفسیر می شود. این جمله، دعوت به تجربه زندگی در لحظه هایی است که فقط متعلق به خود انسان است؛ لحظاتی که می توان در آن ها خودِ واقعی را بدون هیچ فیلتری زندگی کرد. این حس، یادآور این است که گاهی زیستن واقعی، نیازمند شجاعتی برای فرار از چارچوب هاست و در معنی عنوان دلم نمی آید… به نوعی رهایی از ترس های وجودی نهفته است.

شعر چهارم


روزی هزار بار
تمرین مرگ می کنیم
فردا چطور می توانیم
شعرمان را نجات بدهیم.

این شعر به وضوح به فلسفه زندگی و مرگ و همچنین جایگاه هنر (شعر) در مواجهه با فنا می پردازد. عبارت تمرین مرگ اشاره به ترس ها، اضطراب ها و واقعیت های تلخ روزمره دارد که انسان را به سوی نیستی سوق می دهد. سپس شاعر با یک سؤال عمیق مواجه می شود: در چنین شرایطی، چگونه می توان از هنر و خلاقیت دفاع کرد و آن را از تباهی نجات داد؟ این شعر، گویی ندایی از درون شاعر است که برای حفظ جوهره هنر و امید در برابر پوچی تلاش می کند.

شعر پنجم


چقدر این شعر با مرده ها راحت حرف می زند
حالا که روی پای خودم به خواب می روم
چه خواب دل انگیزی ست
حسرت تو به دل این شعر ماند
چه فرق می کند از راه شنیداریت یا دیدنت
این زخم آب خورده هر روز
مگر یادت رفته است از لابه لای این همه خار
هر روز سراغت را می گرفتم.

این شعر، نمونه ای زیبا از لحن تأمل برانگیز و روایی شاعر است که حس از دست دادن و حسرت را به شکلی عمیق بیان می کند. صحبت با مرده ها می تواند استعاره ای از صحبت با خاطرات از دست رفته یا حتی بخش هایی از خود شاعر باشد که مرده اند. حسرت تو به دل این شعر ماند نشان دهنده ابدیت عشق یا فقدان در قالب هنر است. نهایتاً، این قطعه به تلاش بی پایان شاعر برای یافتن معشوق یا حقیقت اشاره دارد، حتی در میان موانع (خار). این شعر مضامین شعر معاصر را به خوبی دربرمی گیرد و در زمره اشعار محمدکریم مبشری نیا جایگاهی ویژه دارد.

شعر ششم


كفش هايم را به جای راه گذاشتم
گيرم تو هم بيايی
چه چيزی عوض می شود
چه می خواهی بگويی
كه من هزار سال نشنيده باشم
هر چه باشد
تازه تر از باران و روشن تر از اين صبح كه نيست
آن را هم هزار بار شنيده ام
ما از همين تكرارها به تنگ آمده ايم
كه صدايت می كنم
اما تو به خودت زحمت نده
كه ديگر هيچكس در دنيا حرف تازه ای نخواهد گفت
در را می بندم
تا هيچ كس دست خواب رفته ام را بيدار نكند!.

این شعر، اوج ناامیدی و خستگی از تکرار را به تصویر می کشد. شاعر به جایی رسیده است که دیگر از حرف های تکراری و وعده های بی اساس خسته شده و باور دارد که هیچ حرف تازه ای برای گفتن وجود ندارد. او حتی از شنیدن صدای معشوق نیز رنج می برد، زیرا آن را نیز تکراری می بیند. این قطعه، نمادی از فرار به دنیای درون و پناه بردن به سکوت و خواب برای یافتن آرامش است، جایی که هیچکس نمی تواند او را بیدار کند و به دنیای پر از تکرار بازگرداند.

جایگاه دلم نمی آید… در ادبیات معاصر و نقد و بررسی

مجموعه شعر دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم با زبان خاص و مضامین عمیق خود، جایگاهی مهم در ادبیات معاصر ایران دارد. این اثر، نه تنها نمایانگر نبوغ و حساسیت های محمدکریم مبشری نیا است، بلکه به واسطه طرح موضوعاتی چون عشق، مرگ، تنهایی و زبان، به یکی از آثاری تبدیل می شود که می تواند الهام بخش خوانندگان و حتی دیگر شاعران باشد. این مجموعه، در بستر شعر آزاد معاصر، با استفاده از تصاویر بکر و لحنی تأمل برانگیز، توانسته است هویت خاص خود را پیدا کند.

نقد و بازتاب ها

تاکنون نقدهای آکادمیک گسترده ای بر این مجموعه به صورت عمومی در دسترس نیست، اما می توان با تکیه بر تحلیل محتوایی، به اهمیت آن پی برد. نقد دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم نشان می دهد که این کتاب فراتر از یک مجموعه شعر عاشقانه صرف، به دغدغه های وجودی و فلسفی انسان می پردازد. بازتاب این اشعار در ذهن خوانندگان، بیشتر به دلیل توانایی شاعر در برانگیختن حس همذات پنداری و درگیر کردن آن ها با پرسش های بنیادی است. مبشری نیا در این اثر، به نوعی صدای درون بسیاری از انسان هاست که با تضادهای زندگی و مرگ دست و پنجه نرم می کنند.

تفاوت ها و شباهت ها با آثار دیگر مبشری نیا

با نگاهی به کتاب شناسی محمدکریم مبشری نیا، می توان دریافت که «دلم نمی آید…» در خط سیر فکری و سبکی او قرار می گیرد. دغدغه های مربوط به مرگ، عشق و تنهایی در بسیاری از آثار دیگر او نیز به چشم می خورند، اما در این مجموعه، این مضامین با شدت و عمق بیشتری به نمایش گذاشته شده اند. ایجاز و استفاده از شعر سپید، از ویژگی های ثابت اوست که در این مجموعه نیز به اوج خود می رسد. این اثر، گویی پخته تر و تأثیرگذارتر از برخی آثار اولیه اوست و نشان دهنده یک دوره خاص از اندیشه و احساس شاعر است.

تاثیرگذاری بر مخاطب

پتانسیل این اثر برای ایجاد ارتباط عمیق با خواننده، قابل توجه است. اشعار مبشری نیا در این مجموعه، با سادگی ظاهری خود، لایه های پنهانی از معنا را حمل می کنند که می تواند در ذهن مخاطب، پرسش ها و تأملات جدیدی را برانگیزد. این اشعار، نه تنها برای علاقه مندان به شعر عاشقانه محمدکریم مبشری نیا، بلکه برای هر کسی که به دنبال کشف ابعاد عمیق تر وجود است، می تواند اثری تأثیرگذار باشد.

چالش های ژانری

یکی از نکات جالب درباره این مجموعه، ابهامی است که گاهی در مورد ژانر آن پیش می آید و برخی آن را «رمان» تلقی می کنند، در حالی که ماهیت اصلی آن یک مجموعه شعر است. این ابهام می تواند ناشی از عنوان خاص و روایی بودن نسبی برخی از اشعار باشد، یا به دلیل جستجوهای رایج کاربران. شفاف سازی این موضوع برای مخاطبان، به درک بهتر اثر و جلوگیری از انتظارات نادرست کمک می کند. این چالش، خود به نوعی اهمیت محتوای معرفی کتاب دلم نمی آید… را دوچندان می کند تا اطلاعات دقیق و کاملی به دست کاربران برسد.

نتیجه گیری

مجموعه شعر «دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم» اثر محمدکریم مبشری نیا، نه یک رمان، بلکه گنجینه ای ارزشمند از ۳۱ قطعه شعر کوتاه عاشقانه و فلسفی است که عمق اندیشه و ظرافت احساس شاعر را به بهترین شکل به تصویر می کشد. این کتاب، با مضامین پرکشش خود چون عشق در مواجهه با نیستی، تنهایی، فلسفه زندگی و مرگ، و تأمل بر محدودیت های زبان، خواننده را به سفری درونی و پرمعنا دعوت می کند. زبانی ایجازمند، تصاویر ذهنی قوی، و لحنی تأمل برانگیز، از ویژگی های برجسته این مجموعه هستند که آن را در ادبیات معاصر ایران به اثری قابل توجه تبدیل کرده است.

مطالعه این مجموعه شعر، فرصتی برای آشنایی عمیق تر با جهان بینی محمدکریم مبشری نیا و غرق شدن در دنیایی از احساسات و تفکرات انسانی است. این کتاب نه تنها برای علاقه مندان به شعر معاصر، بلکه برای هر کسی که به دنبال اثری با عمق فلسفی و زیبایی هنری است، تجربه ای ارزشمند خواهد بود. تجربه خواندن این اثر، به شما اجازه می دهد تا لحظاتی از زندگی را با چشم اندازی تازه بنگرید و به معنای واقعی کلمه، زندگی را از منظری نو «بچشید».

برای تجربه کامل و بی واسطه این مجموعه، دانلود کتاب دلم نمی آید… را از طریق پلتفرم های معتبر کتاب الکترونیک مانند کتابراه یا از طریق انتشارات پرسمان توصیه می کنیم. با تهیه نسخه قانونی، به حمایت از نویسندگان و ناشران کمک کرده و از یک تجربه ادبی غنی بهره مند خواهید شد.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه رمان دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه رمان دلم نمی آید که در اندیشه ی جنازه ها رهایت کنم"، کلیک کنید.